سمیه قنبری
عضویت: مهر 98 -
پست ها: 2
سلام.
شوهرم خیلی بده، خیلییییی بد. انقدری که هر چقدر سعی کردم به خوبیهاش تمرکز کنم باورتون نمیشه هیچ نکته خوبی درش نیست. من و پسر هشت ساله م به ستوه اومدیم. اصلاً دلمون نمیخواد پامون رو بزاریم تو خونه. من همش پسرم رو دلداری میدم و میگم باید بهش احترام بزاریم. اون بزرگتر ماست. ولی از خدا نمیترسه و بده بده بده. بددهن، بدرفتار، دچار سوءظن، دست بزن داره، فحاش، دائماً من و بچه رو تحقیر میکنه. هیچ کلام محبت آمیزی این بشر بلد نیست. سرکوفت میزنه مدام. توهین میکنه پدر و مادرم رو فحش و ناسزا میده، پولهای کار کردنم رو میگیره، مهریه م رو با زور و قلدری ازم گرفت، خونه رو به نام خودش کرده، ماشین رو، من الان هیچی ندارم جز یه چادر و مانتو. نمیتونم درخواست طلاق بدم. چون باید برم خونه پدرم که هزار مرتبه از این زندان بدتره. بچه م بی مادر میشه. پدر درست و حسابی که نداره اگه منم نباشم معلوم نیست دچار چه آینده ای میشه. در حال حاضر مدام در حال تمرین این هستم که شرایطم خوبه، خوبه، و خوبه. ولی حالا که ازش نومید شدم و به طلاق هم نمیتونم حتی فکر کنم دارم به فوت ش فکر میکنم و مدام تجسم میکنم فوت شده. خیلی حس خوبی بهم دست میده خدا رو هزار برابر شاکر میشم. میخوام اصلاً دست خدا رو ببوسم. اهرم فشار و استرس و جنگ اعصاب و ناراحتی های روحی و روانی و جسمی رو از روی من و پسرم برمیداره. خیلی حس م خوبه وقتی تجسم میکنم این مرد مرده. بعد تصور میکنم من و پسرم کم کم به خودمون میایم. زندگی روال آرامتری طی میکنه تجسم میکنم رانندگی میکنم پسرم رو به تفریح و گردش میبرم. تجسم میکنم خودم اختیاردار درآمدم میشم خرج یا پس انداز دست خودمه. بعد کم کم سر و کله یه عشق پیدا میشه تو زندگی مون که برای من یه همسر عاشق و فداکاره و برای پسرم پدری میکنه و دست محبت میکشه بر سر ما که سالهاست محبتی ندیدیم. خیلی حس م عالیه خوبه وصف نشدنیه. به نظر شما شدنیه؟